پارت ۷۲
پسرا رفتن ولی کلی خاطره قشنگ برای کوک و جیمین درست کردن
فردا _ مراسم تاج گذاری
ویو جیمین
روی مسیری که برام آماده کرده بودند قدم برمیداشتم و رو به جلو میرفتم بانوی اول اونجا منتظر بود تا تاج سلطنت رو روی سرم بزاره لباسام زیادی تنگ بود و داشت کفرم و در میاورد
^ سرورم زانو بزنید
روی دو تا زانو هام نشستم
^ امروز این تاج بر سر وارث واقعی مینشینه تا بهش قدرتی بده برای اصلاح و درست کردن این کشور باشد که اقدامات پادشاه پارک باعث شکوه و جلال کره بشه
تاج روی موهام قرار گرفت و ملند شدم و برگشتم سمت مقامات همه تعظیم کردن که از بین مردم یه دختر کوچولو که بهش میخورد نهایت سه یا چهار سالش باشه سمت من دویید
& ای دخترک گستاخ
+ کاریش نداشته باش چیشده خان کوچولو ؟
♡ اینو مامانم داد بدم به شما
و یه نامه گرفت سمتم
+ ممنون
بعد از تموم شدن مراسم داخل اتاقم رفتم و نامه ای که اون دختر بچه بهم داد و باز کردم
《 سلام سرورم امروز که شنیدم شما جای پدر نامردتون امپراطور میشد. بسیار خوشحال شدم امیدوارم سال های سال سلطنتتون پر از برکت و خوش شانسی باشه میخواستم حقیقتی رو بهتون بگم پدرتون پنج سال
پیش منو از پدرم خرید تا به عنوان هرزه ازم استفاده کنه من بعد از نه ماه
تحمل سختی ها و درد ها از قصر بیرون امدم ولی فهمیدم که از امپراطور
باردارم توی این چهار سال دخترم هانا رو بزرگ کردم ولی دیگه نمیتونم
این کار و بکنم چون طبیب ها بهم گفتن که بیماری لاعلاجی دارم و به زودی
این بیماری منو از پا میندازه امیدوار بودم شما خواهر کوچکتر تون رو
قبول کنید تا من راحت بتونم از این دنیا برم لطفا به درخواستم درست
فکر کنید و بعد جواب بدید 》
اسلاید دو عکس هاناس
فردا _ مراسم تاج گذاری
ویو جیمین
روی مسیری که برام آماده کرده بودند قدم برمیداشتم و رو به جلو میرفتم بانوی اول اونجا منتظر بود تا تاج سلطنت رو روی سرم بزاره لباسام زیادی تنگ بود و داشت کفرم و در میاورد
^ سرورم زانو بزنید
روی دو تا زانو هام نشستم
^ امروز این تاج بر سر وارث واقعی مینشینه تا بهش قدرتی بده برای اصلاح و درست کردن این کشور باشد که اقدامات پادشاه پارک باعث شکوه و جلال کره بشه
تاج روی موهام قرار گرفت و ملند شدم و برگشتم سمت مقامات همه تعظیم کردن که از بین مردم یه دختر کوچولو که بهش میخورد نهایت سه یا چهار سالش باشه سمت من دویید
& ای دخترک گستاخ
+ کاریش نداشته باش چیشده خان کوچولو ؟
♡ اینو مامانم داد بدم به شما
و یه نامه گرفت سمتم
+ ممنون
بعد از تموم شدن مراسم داخل اتاقم رفتم و نامه ای که اون دختر بچه بهم داد و باز کردم
《 سلام سرورم امروز که شنیدم شما جای پدر نامردتون امپراطور میشد. بسیار خوشحال شدم امیدوارم سال های سال سلطنتتون پر از برکت و خوش شانسی باشه میخواستم حقیقتی رو بهتون بگم پدرتون پنج سال
پیش منو از پدرم خرید تا به عنوان هرزه ازم استفاده کنه من بعد از نه ماه
تحمل سختی ها و درد ها از قصر بیرون امدم ولی فهمیدم که از امپراطور
باردارم توی این چهار سال دخترم هانا رو بزرگ کردم ولی دیگه نمیتونم
این کار و بکنم چون طبیب ها بهم گفتن که بیماری لاعلاجی دارم و به زودی
این بیماری منو از پا میندازه امیدوار بودم شما خواهر کوچکتر تون رو
قبول کنید تا من راحت بتونم از این دنیا برم لطفا به درخواستم درست
فکر کنید و بعد جواب بدید 》
اسلاید دو عکس هاناس
- ۲.۱k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط